تازه های دنیای ما بر اساس خبرهایی از نویسندگان آزاد اندیش
در باره ما
با سلام به دوستان عزیز و گرامی
هدف ما از ارایه این وبلاگ ایجاد درک عمیقتری از تحولات و رویدادهاو
انعکاس حقایق بدون پرده روز دنیا میباشد .
از اینکه ما را همراهی میکنید متشکریم.
لينك روزانه
براي تبادل لينک ابتدا لينکمارو بانام: افسانه هولوکاست در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
سخنان رئیس جمهوری محترم، دکتر احمدینژاد دربارة «افسانه هولوکاست» خشم مجامع صهیونیستی را برانگیخت.
صهونیستها مدعیاند در ایام جنگ جهانی، نازیها، کورههای آدمسوزی و اتاقهای گاز به پا کردند و چندمیلیون از یهودیان را سوزاندند؛ این کورهها به هولوکاست مشهور شد.
«دیوید دیوک» عضو سابق کنگره آمریکاست که از نفوذ صهیونیزم در ایالات متحده آمریکا برآشفته شد و از عضویت در کنگره آمریکا استعفا کرد. او ناگفتههای بسیاری درباره یهود و صهیونیزم و نفوذ آنها در آمریکا دارد. آنچه میخوانید، بخشی از خاطرات او دربارة هولوکاست است که از کتاب «بیداری من» اقتباس شده است.
* مقدمه
پس از اینکه متوجه نژادپرستی افراطی در یهود و صهیونیسم و حضور سیلآسای آنان در رسانههای گروهی شدم، برخی از کتابها و نوشتارهایی را خواندم که به ماجرای رفتارهای وحشیانه آلمانیها در جنگ دوم جهانی، به صورت مبالغهآمیز و تحریف شده اشاره میکرد؛ چرا که برخی از آنها به این نکته اشاره میکنند که انگیزه رسانههای گروهی از پرداختن به ماجرای هولوکاست (یهودسوزی) به سود استراتژی اسرائیل است. در آغاز، این تصور را که برخی از ادعاها بر ضد آلمان ممکن است دروغین باشد رد کردم؛ دلیل من، تصاویر و فیلمهای وحشتناکی بودکه دیده بودم. گویی اینها دلیلی انکارناپذیر بر کارهای ددمنشانه نازیها بود! آنچه در پی میآید، گزارشی از بررسی چشماندازهای این دوره اندوهبار از تاریخ اروپاست.
کودکی من؛ تماشای تصاویر احساسبرانگیز
مقالهای را برای کلاس زبان در دانشگاه لویزیانا درباره آزادی اخلاق جنسی در آمریکا نوشتم و شرح دادم که چگونه تا کلاس یکم دبیرستان، هیچ تصویر کاملاً برهنهای را از یک زن ندیده بودم. شاید این گفته برای جوان امروزی شگفتآور باشد؛ ولی حتی در مجلات پلایبوی تا نیمه دهه ششم قرن بیستم، بخش جنسی بدن حذف میشد. پس از نوشتن مقاله، یکی از دوستان من که مقاله را خوانده بود گفت: تو درباره ادعایت مبنی بر ندیدن برهنگی کامل در زمان کودکی اشتباه کردهای؛ زیرا زنان تمام برهنه را دیدهای، تصاویر مردان بیلباس و زنان برهنه و فیلمهای زیادی از قربانیان یهودی جنایتهای وحشیانه نازیها را دیدهای!
او راست میگفت. تلویزیون و مطبوعات، در اواخر دهه پنجم قرن بیستم و آغاز دهه ششم آن، بسیار با حجب و حیاتر از امروز بود. ولی رسانههای گروهی در زمان کودکیام، عکسها و گزارشهای خبری ترسناکی را از قربانیان برهنه یهود نشان میداد. روزنامهها، هر روز چاپ این تصویرها را تکرار میکردند. در زمان معصومیت کودکی که من و همشاگردیهایم هنوز تصویری از یک زن کاملاً برهنه ندیده بودیم، رسانههای گروهی، جسدهایی از زنان و کودکان برهنه را که مانند تودههای هیزم روی هم انباشته بودند، به ما نشان میدادند. آن تصاویر، آن قدر تأثیرگذار بود که هنوز در اذهان ما زنده و تکاندهنده هستند.
یک پرسش بیپاسخ
یکی از دوستانم گفت: تکرار تصاویر قربانیان یهود در جنگ جهانی دوم توسط روزنامهها و مطبوعات، به یقین، باید دارای انگیزه سیاسی باشد. آیا اینکار تصادفی است؟ اگر مقصود، برانگیخته شدن احساسات با نشان دادن تصاویر برهنگی و مرگ است، پس چرا در عمل، به جز تصاویر قربانیان یهود پخش نمیشود؟
هنگامی که در سال 1974، فیلم «چهرههای مرگ» در سینماهای آمریکا روی پرده رفت، میلیونها نفر در صف ایستادند تا این فیلم واقعی را که درباره لحظه جان دادن آدمها بود، تماشا کنند.
بسیار کم اتفاق میافتاد که برنامههای خبری تلویزیون، تصایور نفرتآور اعدام انسانها را پخش کند. در دهه نهم قرن بیستم، سروصداهایی بلند شد که به پخش فیلمهایی از این دست و برنامههای خشن و وحشتناک تلویزیونی برای کودکان، اعتراض کرد. باوجود این اعتراضها، صحنههای هولوکاست، به دلیل قانون ایالتها هنوز در مدرسهها نمایش داده میشود. برنامههای خشونتبار و خونین سینمایی و تلویزیونی سرشار از نفرت نمیتواند تحریک کنندهتر و ترسناکتر از صحنههای هولوکاست باشد. آیا این مدرسهها، فیلمهایی را از کشتار زنان و کودکان فلسطینی در اردوگاههای صبرا و شتیلا که به دست صهیونیستهای اسرائیل ذبح میشدند، نمایش میدهند؟
آیا آنان حاضرند تصاویر میلیونها انسان بیگناه اهل شوروی ]سابق[ را برای آگاهی دانشآموزان از خطر کمونیست، پخش کنند؟ چرا حاضر نیستند فیلمهایی درباره اهداف این کشتار نمایش دهند؟...
پس از آنکه از کشتارهای بلشویکهای یهودی در اتحاد جماهیر شوروی آگاهی یافتم، از خود درباره سطح کینهای که بر مرتکبان جنایتهای جنگی سه گروه زیر دارم پرسیدم: کمونیستهای یهودی، نازیهای آلمانی، صهیونیستهای جنایتکار. فهمیدم هیچ دلیلی برای دلسوزی با یهودیان هولوکاست وجود ندارد.
از این هنگام، تلاش کردم بفهمم چگونه به سبب نفوذ یهودیان در رسانهها، با من بازی میشود؟ چرا غیر از جسد کشتههای یهودی در تلویزیون و فیلمهای سینمایی نمیتوانم ببینم؟ این تأثیر قوی که با دیدن صحنههای ترسناک جان دادن یهودیان در ذهن یک کودک نه ساله نقش بسته، چگونه از بین میرود؟
... هنگامی که از ماجرای هولوکاست آگاه شدم، فهمیدم تصویری که رسانهها از مردم یهود ارائه کردهاند، نادرست است. دریافتم که ادعای آمریکاییها با اسناد انکارناپذیر جنگ جهانی دوم مخالفت دارد؛ مانند گفتههای سناتور رابرت تافت وچارلز لیدنبرگ و ژنرال جرج باتن و رئیس سابق دادسرای عالی هارلن فیسک استون.
سه گواه مشهور بر دروغین بودن ماجرای هولوکاست
سالها بعد، خاطرات یک دختر جوان را خواندم. این دختر از مشهورترین قربانیان واقعه هولوکاست بوده و بیشتر زمان جنگ را در اردوگاه اشویتز سپری کرده است. او در ماههای پایانی جنگ جهانی دوم، به علت بیماری تیفوس، جان خود را از دست داد.
پدر این دخترک، اوتو، در اشویتز بیمار شد و در بیمارستان اردوگاه، مورد درمان قرار گرفت و حالش رو به بهبود گذاشت. با نزدیک شدن پایان جنگ، آلمانها او را به موتوسین انتقال دادند و در آنجا آزادش کردند. اوتو، خود به تمام این واقعیتها اعتراف دارد. این واقعیتها کاملاً با آنچه درباره اردوگاه اشویتز خوانده بودم تفاوت داشت؛ چرا که کتابها و فیلمها، این اردوگاه را به عنوان جایگاه کشتار و جنایت و محل کورههای آدمسوزی به تصویر کشیده بودند. گویا که آنجا تمام محموله قطارهای حامل یهودیان، مستقیماً از سکو به اتاقهای گاز برده میشدند! فرض این بود که نازیها، تازه رسیدهها را بررسی میکردند، قویها را برای کار میفرستادند، کودکان و بیماران را به اتاقهای گاز روانه میکردند. اگر این داستانها حقیقت داشته باشد، پس چرا آن دخترک و خواهرش که با کاروان مرگ به اردگاه اوشویتز رسیده بودند، به اتاقهای گاز فرستاده نشدند؟
شخصیت مشهور دیگری از نجاتیافتگان هولوکاست، خاخام اول هولوکاست «الی ویسل» است که به سبب نوشتهها و آثارش درباره هولوکاست، جایزه نوبل گرفت. ویسل مانند، پدر «آن فرانک»، در بیمارستان اردگاه اقامت داشت. وی در سرگذشت خود مینویسد که عمل جراحی روی پای تیر خوردهاش در بیمارستان اردوگاه اوشویتز واقع در نوار بیرکناو انجام شد.
پزشکان به او سفارش کردند که برای دو هفته استراحت کند؛ ولی روسها همه افرادی را که در اردوگاه بودند آزاد کردند و بیماران بیمارستان و دیگرانی که نمیتوانستند سفر کنند، مخیر شدند که در اردوگاه بمانند تا روسها آنها را بعداً آزاد کنند یا اینکه با آلمانها بروند. ویسل و پدرش پس از بررسی تصمیم گرفتند با آلمانها که قرار بود قاتلانشان باشند، بروند! این خود، نشانه دروغین بودن وجود کورههای آدمسوزی است؛ اگر جز این بود، پس چگونه آنها از دست آلمانها جان سالم به در بردند؟
اما سومین شخصیت مشهور از نجاتیافتگان هولوکاست، سیمون ویسنتال بود که به سبب مبارزه با کسانی که جرئت کردهاند درباره برخی جوانب هولوکاست تردید کنند، مشهور شد. داستان سیمون نیز شبیه ویسل و پدر آنفرانک بود.
ویسنتال مینویسد: زمانی که در بازداشت نازیها به سر میبرد، یک بار تلاش کرد خودکشی کند؛ ولی نازیها که به ادعای او سعی داشتند تمام یهودیان اروپا را بکشند، او را به بیمارستان فرستادند و از او مراقبت کردند تا اینکه سلامتی کاملش را به دست آورد!
اگر آلمانها همانگونه که ویسل در کتابهایش مینویسد، وحشیهایی شیطانی بودند و واقعاً مصمم بودند یهودیها را نابود کنند، پس چرا او و پدرش خواستند که با آلمانیها بروند، به جای اینکه به انتظار شورویها بنشینند؟ هنگامی که این اعتراف را از ویسل خواندم، باورم نشد. چرا پدر «آن» را به بیمارستان میفرستند و چرا تلاش میکنند زندگی یک یهودی را که میخواست خودکشی کند نجات دهند؟ وقتی همه اینها را فهمیدم، یقین کردم که این داستانها، با ماجرای هولوکاست همخوانی ندارد. آیا داستان هولوکاست، با گذشت زمان تغییر کرده است؟
دلیلهای دروغین
بسیاری از دلیلهای هولوکاست که تاریخنویسان کنونی آن را ارائه میکنند، اعترافاتی است که در زمان محاکمة جنایتهای جنگی نورنبرگ بیان شده است. آیا میتوانیم به اعترافات کسانی که در جریان بازجویی، شکنجههای سخت شدهاند، اعتماد کنیم؟
هنگامی که فهمیدم برخی از مسئولان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی روسیه که خودشان مرتکب جرایم گستردهای بر ضد بشریت شدهاند، در جایگاه قضات دادگاه نشستهاند، شگفت زده شدم. یکی از دوستانم در مجلس به من گفت:
یک قاضی آمریکایی به اسم چارلز. اف و پوستیون، رئیس یکی از دادگاههایی بود که در نورنبرگ برای کشف جرایم تشکیل شده بود. این قاضی بهسبب نفرت از اقدامات دستاندرکاران، استعفا داد. او دادرسی را متهم کرد که مانع از دستیابی به ادله و فراهم کردن مقدمات کار برای دفاع از متهم میشود. محکمهها را نیز متهم کرد که برای ایجاد یک حرکت نوین، تلاش نمیکنند؛ بلکه تنها با انگیزه نفرت از آلمان نازی عمل میکنند. به علاوه، 70 درصد از قاضیان دادگاه نورنبرگ، کسانی هستند که به سبب مسایل سیاسی و نژادی، مخالف دفاع از متهمان هستند و صدردرصد مغرضانه و بدون بیطرفی، عمل میکنند. بیشتر یهودیانی که از آلمان رانده شده و دوباره شناسنامه و تابعیت آمریکایی دریافت کرده بودند، بر دادگاه نورنبرگ تسلط داشتند و متهم بودند که بیش از عدالت، به انتقام فکر میکنند.
... هنگامی که از ستمهای آشکار دادگاه نظامی نورنبرگ آگاه شدم، آسانتر میتوانستم به هولوکاست، با نگاهی واقعبینانه بنگرم؛ زیرا پایه این دادرسیها، بر ادعاها و اتهامهایی بنا شده بود که دادگاه نظامی نورنبرگ، آنها را طرح کرده بود.
یکی از دلایل سستی محاکمات انجام شده، اعترافهای دیکته شده رادولف هس، فرمانده پیشین اردوگاه اوشویتز است. تاریخنگاران هولوکاست سالهای زیادی، اعترافات هس را در بوق کرده، از آن به عنوان دلیلی بر یهودکشی عمدی آلمانها یاد میکردند. اما وی، سناریوی طراحی شده بازجوهایش را اجرا میکرد تا از فشار شکنجهها رهایی یابد. اعترافات هس، اساس و پایه ادعاهایی است که دلالت بر کشتار اسیران یهودی به وسیله گاز سیانید هیدروژن در اشویتز میکند.
تاریخدان مشهور، کریستوفر برانینگ در نوشتههایش در مجلة وانیتی فایر اعتراف کرد که هس، پیوسته در همه حال، آدمی ضعیف، مضطرب و شکاک بود. از اینرو، بازجویان از وضعیت او سوءاستفاده کرده و تلاش نمودند تا آنچه را آنها میخواهند، در دادگاه بگوید.
پنج میلیون قربانی اتاق گاز!
یکی از تناقضهای اعترافات هس، همان ارقامی است که بر شمرده است. او در اعترافات خیالیاش میگوید که در اشویتز، بیش از پنج میلیون و دویستهزار نفر با گاز خفه شدند؛ در حالی که اکنون افراد آگاه و شاهدان عینی میگویند که تنها دومیلیون و یکصدهزار نفر یهودی در آن زمان در آلمان بودند. چه چیز موجب شد تا او را مجبور کند دروغ بگوید؟
هس، اعتراف به امور محالی میکند. مثلاً میگوید پس از قتل صدها نفر به وسیله گاز سیانید هیدروژن، کارگران بیدرنگ به اتاقهای لبریز از گاز میروند و البته بدون استفاده از ماسکهای محافظ، آنها را خارج میکنند؛ غافل از اینکه هرکسی که داخل اتاق پر از گاز سیانید هیدروژن بشود، بیدرنگ، خودش قربانی میشود.
دولت ایالات متحده آمریکا در میانههای دهه هفتم قرن بیستم، عکسهایی هوایی از اردوگاه اشویتز چاپ کرد؛ از جمله تصاویر قدیمی، تصویری بود که سربازی آمریکایی را نشان میداد که در «داخو» و جلوتر از دری آهنی ایستاده که بر روی آن، علامت خطر مرگ (جمجمه با دو استخوان به صورت ضربدری) کشیده شده و یک تابلوی خطر آلمانی که روی آن نوشته شده بود: «مواظبباش؛ خطر مرگ!» و در زیر عکس نوشته شده: «اتاق گاز در اردوگاه مرگ. اردوگاه ننگین نازیها در داخو». هرکس این تصاویر و زیرنویس آنرا ببیند، تردید نمیکند که آنچه میبیند، تصویر اتاقهای گازی است که آلمانیها در آن، نسل بشری را میکشتهاند. این ناشی از شدت تبلیغاتی است که در اینباره صورت گرفته است. خود من زمانی که برای نخستین بار تصویر را دیدم، همان باور دیگران در من هم پیدا شد؛ اما پس از سالها، برایم روشن شد آنچه را که اتاق گاز مرگ میپنداشتم، اتاق گاز برای ضد عفونی لباسها و زدودن میکروبها بوده است؛ میکروبهایی که تیفوس و دیگر بیماریهای کشنده را در میان پناهندگان و ساکنان اردوگاهها منتشر کرده و موجب مرگ آنها شده بود.
ناپلئون میگوید: در جنگها، نسبت اخبار درست به اخبار نادرست، 1 به 3 است. زمانی که جنگ جهانی رو به پایان بود، متفقین، تبلیغات ضد آلمانی را آغاز کردند. در آن تبلیغات، بدترین تصویرهای ممکن از قساوت آلمانیها ارایه شد. در نتیجه، شایعهها منتشر شد و دروغها و مبالغهها، مورد سوء استفاده و بهرهبرداری قرار گرفت.
آمریکاییهایی که اردوگاهها و پادگانها را آزاد کردهاند ـ همانهایی که هزاران بار درباره کشتار یهودیان با گاز به دست آلمانها، خوانده یا شنیدهاند ـ، باور دارند که خودشان نتیجه و محصول اتاقهای گاز را با چشم خود دیدهاند. اینگونه شاهدان و شهادتهایی از این دست، یک پدیده روحی و روانی است که قاضیان و روزنامهنگاران به یک اندازه با آن خو گرفته و آشنایند. ]اما متأسفانه[ پس از اینکه بر همگان روشن شد که حتی یک آمریکایی، شاهد هیچ قربانی نبوده که با گاز سمی کشته شود، رسانههای خبری، همچنان این خرافه را ترویج میکنند. پیوسته روزنامهها و مطبوعات، گفتههای ]خیالی[ سربازان را چاپ میکنند و مینویسد که این سربازان میدانند آلمانها، یهودیان را با گاز کشتهاند؛ زیرا آنها آنجا بوده و با چشم خود، دیدهاند. هیچ نویسنده یا تحلیلگری این اشتباه را تصحیح نکرد.
هولوکاست؛ یک حیله جنگی!
در پایان دهه ششم و آغاز دهه هفتم بود که فهمیدم داستان هولوکاست، در حال دگرگونی است؛ زیرا ناگهان اردوگاههای مرگ، تبدیل شدهاند به بازداشتگاههایی که هیچگونه تلاش عمدی و برنامهریزی شدهای برای کشتار زندانیان در آن به چشم نمیخورد. اردوگاههایی مانند «داخو» که پنداشته میشد یهودیان با گاز در آنها به قتل میرسیدند، ناگهان فراموش شدند. به علاوه، آمار و شمار کشتهشدگان کاهش یافت و به جای آن گفته شد که مرگ و میرها، ناشی از بیماری بوده است. حتی تاریخنویسان تحریفگر داستان هولوکاست هم شروع کردند به نوشتن اینکه اردوگاه داخو، تنها برای بازداشت و زندانی کردن بوده است؛ نه برای کشتار.
با جست وجو و کنکاش بیشتر، معلوم شد که ادعاهای پیشین، مبنی بر کشتارهای دسته جمعی با گاز، تنها دروغ و نیرنگی از نیرنگهای جنگ بوده است. اما برخی از روزنامهها و مجلات همچنان بدین اشتباه دامن میزند، باوجود اینکه تاریخدانان رسمی هولوکاست، محدودة اتاقهای خیالی گاز را تنها به اردوگاههای منحصر کردهاند که شوروی سابق در شرق آنها را آزاد کرد. آگاهان و مسئولانی که امروز میگویند اردوگاههای مرگ در شرق بوده است، چندسال پیش ادعا میکردند که اینها در غرب بوده است.